`*•. At!-T.N.T ?`*•. Be careful !!! do not explode شکستنی رفع بلاست..اما…باور نمیکند دلم
بيچاره دلم كه دگ از بس شكسته جايي واسه بست زدن نداره...
در اقتصاد چشمان تو همه دل ها کالای پست هستند هرچه بیشتر دوستت بدارند کمتر خریدارشان میشوی..
چهار شنبه 3 مهر 1390برچسب:, :: 19:44 :: نويسنده : `*•. At!-T.N.T ?`*•.
سلام دوس جوناااااااااااام.چطوریایین؟ راستي بچه ها فردا تولدمه.بعدشم 1 شنبه ديگه ميرم تبريزديگه راستكي ميشم دانشجوي فوق ليسانسفقط دلم خيلي واسه مامانم تنگ ميشه...واسم دعا كنين بچه ها تو غربت كم نيارم. فردا قراره جشن تولد بگيرم.دوستامم همه ميان.تولد و گودباي پارتيالبته پارتيش فقط خانومان...ازين پارتي اسلامياس «همانطور که میبینی، من هر روز تو را بیشتر از دیروز دوست دارم، امروز بیش از دیروز و کمتر از فردا»
«روزاموند جرالد»
رسوا منم وگرنه تو صد بار در دلم رفتی و آمدی و کسی را خبر نشد...
یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:روزمرگي, :: 1:33 :: نويسنده : `*•. At!-T.N.T ?`*•.
سلام دوستاي خوبم...مهر اومد....ماه تولدميكسال پير تر ميشم...! اين روزا خيلي دلم گرفته....تركيب شدن چند موضوع خيلي دپرسم كرده. با تمام فعل هایی که با نون نشدن صرف میشوند میتوان کنار آمد
دل است دیگر میخورد روی پیشانیاش ... دستهایت؛ تنها بالشی است که وقتی سر بر او دارم کابوس نمیبینم . . .
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:عاشق بي تفاوت, :: 18:12 :: نويسنده : `*•. At!-T.N.T ?`*•.
در گفتن و شنیدن جملۀ “دوستت دارم” چه هست ؟ که کسی که میگویـد عاشق تر میشود و کسی که میشنود بی تفاوت تر
چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:سخت, :: 15:2 :: نويسنده : `*•. At!-T.N.T ?`*•.
نه لبخندی
نه کلامی
نه صدایی
چقدر نفس کشیدن
سخت است وقتی نباشی.. چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:دلتنگي, :: 15:1 :: نويسنده : `*•. At!-T.N.T ?`*•.
دلتنگی هایم را
به بند میکشم
شاید روزی لایق گریبانت شوند
هر جا دلت شکست قبل رفتن ؛ خودت جاروش کن! تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره . . .
پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:روزمرگي, :: 23:40 :: نويسنده : `*•. At!-T.N.T ?`*•.
دلم به بهانه همیشگی گریست…بگذار بگرید وبداند
هر آنچه خواست همیشه نیست…!!!
سلام دوست جونام.خوبين؟جاتون خالي رفتيم ثبت نام كرديم و آمديم.ميدونين امشب همه دختر خاله ها و پسر خاله هام آمدن خونه ما فردا بريم با هم كوه.با اجازتوون انقدرم خوابم مياد كه نگو دلم امشب شديدا گرفته.امروز رفتم حرم زيارت آقا...اما نشد زياد با امام رضا بحرفم....حرفام رو دلم موند.
دلم را سخت می شکنی و آسان عذر می خواهی … عادلانه نیست…
پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:تمرين, :: 23:33 :: نويسنده : `*•. At!-T.N.T ?`*•.
تمـــام تردیـــد من
پنج شنبه 23 شهريور 1390برچسب:خوب من, :: 21:40 :: نويسنده : `*•. At!-T.N.T ?`*•.
خـوب ِ مـن! سیـب را چیــدم تـا ببـینـی تــو را می خواهـم نـه بـهشـت را …
دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 9:57 :: نويسنده : `*•. At!-T.N.T ?`*•.
سلام دوست جونام.امروز دوشنبست و من بايد 4 شنبه تبريز باشم. امروز بايد راه بيوفتمو جالبيش اينه كه بليط ندارمخلاصه دارم ميرم ديگه خوبو بد و ازين حرفا ديدن حلال كنين... زود برميگردم انشالله همه ی درد م این است……
. .
نیمــه ی گـُمشــده ام نیستـی
که بـا نیمـه ی دیگــر
به جُستجـویت برخیـزم
تـــو…
تمـام گُمشـده ی منــی!
تمــام گـُمـشــده ی مَــن…!
وای از نـیمـه شبـی
کـه بیـدار شـوم...
تـو را بـخواهـم....
و خـودم را در آغـوش دیـگری بیـابم…!
حـرفی نـدارم …
مـن حـاضـرم حـتی جـانم بـه لبـم رسـد …! اگـر جـانم تـو بـاشی …
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام....امروز خيلي هيجانيمدوست جونااااااااااااااااااااااااام.... ديروز نتايج ارشد رو زدن....هيچكي از دوستام قبول نشدن...منم گفتم ديگه قبول نشدم ديگهبغض كردم و اما همچنان ذكرامو ميگفتم.... ظهر خسته و كوفته آمدم خونه....خواهرم با هيجان گفت بدو برو ببين چي شدههههههه!!گفتم چي ميخواستي بشه....هيچكي قبول نشده بعد من قبول شم!!!!؟ آمدم سيستمو روشن كردم...رفتم تو سايت و يهوووووووووو جييييييييييييغ زدم!!!!!!!!! ارشد قبول شدددددددددددددددددددددددددددددم البته بگما همش بلطف خدا بود و دعاي دوستامو تلاشاي خودم... واي بچه ها ديروز عين روانيا دور خونه ميچرخيدم داد ميزدممممممم دانشگاه تبريز،هنر هاي اسلاميش قبول شدم....خيلي دانشگاه خوب و معروفيه.خدا رو شكر روزانه قبول شدم واي خيلي خوشحالم.... اينم عكس كارنامم...
عزيزاي من امروز صبح واسه نماز عيد فطر رفتم حرم پيش امام رضا جونم و ازش شونصددددددددد كيلو تشكر كردم... حالا الان ميخوايم بريم بيرون به خانواده گرامي صور بديم....عصر بيام عكسايي هم كه امروز واستون از حرم گرفتم براتون ميزارم ببينين اينم به قولم عمل كنين كه باز نگين T.N.T بد قوله
اينم آرومكي گرفتم
دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 21:28 :: نويسنده : `*•. At!-T.N.T ?`*•.
سلام دوست جونام.چطوري هستين؟ببخشيد 1 مدته اصن حس نوشتن نداشتم.الانم نرفتم نمايشگاه وگرنه باز ساعت 12 شب ميرسيدم. بچه ها اينم همون سر دري بود كه واسه نمايشگاه قرآن،غرفه آستان قدس درست كردم. ديگه چيكار كنيمالبته بگما شوهر خواهرام خيلي كمكم كردن.2 تا خواهراي خوبمم شونصدتا كمكم كردن ديشب يك اتفاقي افتاد كه حالمو گرفت. مجبور شدم كسي رو كه هر سال تو نمايشگاه ميبينتمو ازم خواستگاري ميكنه و من هرسال بهش جواب نه ميدم رو طور ديگه اي متقاعد كنم....كه خيلي ناراحت شد و عين بچه ها گريه كرد...من واقعا قصد نداشتم دلشو بشكونم اما چن خودش نميفهميد مجبور شدم رك باهاش حرف بزنم كه اينطوري شد ديگه...البته بگما....خودشم مورد روحي عاطفي داشت وگرنه حرف من خيليم سنگين نبود!خلاصه كه راحتش كردم... الان لالا دارم چون بايد صبح زود پاشم....بهدا بازم ميام ميگم چي شده اين چند روز راستي دعا كنين ارشد قبول شده باشم یعنی گلی که بر سر شاخه ببویمت؟ یا آن شراب نابی و باید بنوشمت؟ اصلاً چه حرفهای مفت که در شعر می زنند! باید تو را بغل نموده و محکم ببوسمت!
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||||
|